محاکات

این چنین ساکنِ روان که منم

محاکات

این چنین ساکنِ روان که منم

  • ۰
  • ۰

 

مناظره شروع شده است، من در اتاق مشغول کارهای شخصی ام هستم. اما اضطراب و تشویش دارم. چرا؟

بحث های کلانی درباره حکومت اقتدارگرایی و پیوند حکومت با ارزشها شده است. وقتی که رای دادن به فلان کاندید مورد رضایت خداست یا اساسا رای دادن امر امام زمان است و اگر نکنی حرف امام معصوم را رد کردی، نتیجه ای جز تهی و پوچ شدن ارزشها نخواهد داشت و سیستم را اقتدارگراتر خواهد کرد. اما بحث من که اینها نیست!

سوال من از خودم این بود که چرا از اینکه منازره نمی بینی مضطرب شدی؟

در نظر من نتبجه ی تقلیل یافته ی پیوند حکومت و دین، به سبک فعلی، در مردم می شود اضطراب و خشم. 

من اخبار را پیگیری نمی کنم. اما چرا همچین چیزی تشویش آور است؟

حدسم این است: چون حکومت خودش را اوبژه رعیت کرده است. اوبژه معنایش این است که تو همه چیزت از من است، منبع وجود تو من هستم. منبع اتکای تو من هستم. اگر نباشم، تو هم نخواهی بود. همان چیزی که در پدر و مادر می جوییم. اساس اضطراب ها به رابطه بین فرزند و اوبژه برمی گردد. کودک در آن واحد عاشق کسی است که از او متنفر است و این تناقض رعب آور است.

اضطراب شالوده روان را سست می کند. و من-دانشجوی روانشناسی- مجبورم درباره ابتدایی ترین مسئله-رای دادن یا ندادن یا به چه کسی دادن- نه در تردید بلکه در اضطراب باشم. "او اوبژه من است و من نباید به او خیانت کنم". اینطوری، همه-دقیقا همه-به زودی به رواندرمانی نیاز پیدا خواهند کرد.

چه باید کرد؟ همان کاری که در رواندرمانی رخ می دهد: حق داری نسبت به والدینت خشمگین باشی و بتوانی آن را درک کرده و ابراز کنی. کافیست این اگاهی و بستر به مردم داده شود. خشم و تناقضاتشان به حساب بیاید. بخشی از کار حل شده است.

آن وقت میشود رفت و مناظره دید!

  • ۰۰/۰۳/۲۲
  • فاطمه امیرخانی

نظرات (۱)

سلام.بنظرم لازم نیست،همه مباحث رو از سطح بالا و فلسفی ببینید.

خود غرق شدن در واژه مثل اقتدارگار و .. متعلق به ما نیست! بیشتر مال خود همون نظام فکری غربی (!). اون کلا با صفر و یک مخالفن! سعی میکن این ادبیات رو بزن! چرا که قران دائم در رابطه با صفر و یک صحبت میکند و اصلا منطق جزء نمی گویید! 

یعنی یا انسان صالح و با خداست (نماز  و قران می خواند و انفاق میکند و شتاب برای رسیدن به خدا با عشق و علاقه!) یا کارها انسان صالح را  انجام نمی دهد و در جهت عکس حرکت می کند . که به عنوان منحرف خلافکار و .. (که خود به دست ها چون منافق،کافر،مشرک، ...) .

در این کره زمین،تنها ایران وجود ندارد(ایران 1 درصد) بلکه 99 درصد انسان دیگر هم هست! اینکه عده ای هی بخوان همه مشکلات جهان رو بزارن یک طرف،ذره بین بردارن،کوچیک ترین عیب ما رو تبدیل به بحران کره زمین کنند،خوب مشخص بیشتر مرض دارن تا ..!

 

تفاوت ایران،حاکمت ثروتمندان و پولدارها رو برای خود قبول نمی کند! چرا که ثروتمند و پولدر،به هیچ جزء کسب مال و ثروت خود نمی اندیشید! و چرکین و کثیف ترین صحنه ها تاریخ بشریت را بخاطره همین طرز فکر به وجود می اورد.

 

در ایران وقتی اعتراضات بالا بگیره! کارخانه دست یک ثروتمند پولدار افتاده باشه! میرن به زور ازش میگیرن! اما تویه کشورهای خارجی مجبور تا اخر برای رئیس برده داری کنند! 

البته در ایران نیز بخصوص در خود تهران و شهر بزرگ کارخانه و شرکت ها لیبرال بسیار زیاد است(مثل جاهایی که منشی با روابط عمومی بالا گذاشتن،که مسئائل رو ماست مالی کند! ) 

لیبرال اعتقاد به سطح رفاه مردم انچنانی ندارن! مثلا همه تویه خانه اپارتمانی! همه یک سبک غذا!(فست فودها سرطانی) نماز و روزه و .. تعطیل! هرچیزی که مانع کسب ثروت باشد،باید تعطیل شود .

لذا به نوعی سال 1357 که در ایران توسط امام خمینی قیام شد. دنیایی لیبرال و ثروتمندان به تمسخره گرفته شده! (درست مثل اونا که نماز و روزه و .. کوچک می پندارند و .. میکند)

این جملات اقتداگار و ... برای ما ساختن! چون باقی رو نوکرگرا میدونستن،ما جلوشو وایسادیم،دنیاشون رو مسخره کردیم،دردشون اومده ، واژه سازی میکنند.

در ضمن،روانشناسی(غربی)،خود بی هدف ترین علم است،چرا که پایه گذارن ان بیشتر آدم ها فساد بودن. از جمله خود فروید با فساد مخفی و در نهایت هم که خودکشی کرد . 

همانطور که خدا در سوره فاطر ایه 40 گفت.کافران و .. هم دیگر رو فریب میدهند!(با ساخت این ایده و واژه) . 

 

پاسخ:
سلام، اول اینکه ممنون که خواندید و پاسخ دادید. 
دوم راستش چندین مطلب و بحث رو پیش کشیدید، که بررسی و تبادل نظر درباره هر کدومشون مجلس های جداگانه ای می طلبه.
اما مجموعا،
من علوم سیاسی و جامعه شناسی نخوانده ام. اما در حد فهم خودم، اقتدارگرایی نحوی است که ارکان سیاسی کشور دست عده ای باشد که اولا در فکر مشترکند و ثانیا بیشتر مسئولیت ها را بین خود تقسیم کرده اند. به نظرم به وضعیت فعلی بی شبیه نیست. در فرانسه(البته مثال از کشور غربی به معنای تایید منش آنها نیست.) مردم به حزب امانوئل مکرون برای شورای شهر و ریاست جمهوری رای دادند. پس از ناکارآمدی دولت، در انتخابات شورای شهر، حزب مکرون اکثریت آرا رو از دست داد و این به این معناست که مردم از عملکرد مکرون راضی نبودند، کرسی های شورای شهر رو از اون گرفتند، و اگر همچنان ناکارآمد باشه ریاست جمهوری رو هم می گیرن ازش. چرا در کشور ما علی رغم ناکارآمدی شورای شهرها، مجلس تفاوتی جدی در آرای مردم رخ نمیده؟ 
من تصورم از مردمی که در حکومت اقتدارگرا پرورش پیدا کردند، همچین چیزیه.
درباره حکومت لیبرال، راستش من مطمئن نیستم که ما بر سر شعارهای اول انقلاب مونده باشیم. انقلاب 57 کار بزرگی بود و بالاخره باید انجام میشد. اما عدم وجود تئوری های عملی حکومت داری باعث شد یک شلم شوربایی از لیبرالیسم و نئو لیبرالیسم در کشور اجرا بشه.
اما اساسا بحث من این نبود. من تحلیل روانشناختی داشتم از اینکه این مدل برخورد از بالا به پایین با مردم، چه عواقب روانی ای می تونه داشته باشه.
درباره علم روانشناسی، من با شما هم موافقم هم مخالف. این علم مثل سایر علوم اساسا بر معیارهای طبیعت گرایانه گذاشته شده و من هم با این پارا ایم علمی مخالفم. البته روانشناسی تازه 200 سال از تولیدش میگذره و احتمالا راه زیادی در پیش داره. اما به هر حال همین علم ناقص، در پی تبیین بشر براومده و از قضا بخشی از تبیین هاش درست از آب دراومده. من و شما اگر تبیین جدیدتر و بهتری داریم، خب بسم الله برویم انجام بدهیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی