محاکات

این چنین ساکنِ روان که منم

محاکات

این چنین ساکنِ روان که منم

  • ۰
  • ۰

پس از اینکه گزارش یک مقاله ای را خواندم درباره پژوهشی در خارج از کشور که بر روی افراد متقاضی وام انجام شده بود، به صرافت افتادم این مطلب را بنویسم.

نتیجه پژوهش از این قرار بود که افرادی که در درخواست خود برای وام، از واژه ها و سوگندهای مذهبی استفاده می کردند، به احتمال بیشتری اقساط وام خود را پرداخت نمی کردند یا بدقولی می کردند.

برداشت سطحی این است که افراد معتقد، دزد ترند. یا حداقل آدمها از ابزار دین برای دزدی استفاده می کنند. اگرچه این گزاره هم می تواند درست باشد، اما من نگاه دیگری دارم.

همه سخنم در یک جمله می گنجد: گاهی اوقات ارجاع به خداوند و تقدیر به مثابه یک راه سلب مسئولیت است.

مراجعانی داشته ام که می گویند "قسمت من هم این بوده که چنین مادری داشته باشم." "اگر خدا هست پس چرا کاری نمی کند؟" "خدا زندگی رو در رنج آفریده" 

نقش باور به خدا و تقدیر در این نگاه، مسیری برای فرار از پذیرش مسئولیت های زندگی است. در واقع اگر من تصمیم را به خدا واگذار کنم، هنگام نتیجه  هم او خود بیاید و پاسخگو باشد. اگر قسمت من بوده که مادری ناسازگار داشته باشم، تلاشی برای برای رفع مشکلم با او نمی کنم. رنج می کشم به خیال اینکه گام به گام به خدا نزدیک تر می شوم. حال آنکه این یک رنج خودساخته است و هیچ قربی ندارد. فقط مسئولیت حل مشکل را به عهده نگرفته ام.

به مثال پژوهش وام برگردیم. اگر من خدا را واسطه کنم برای دریافت وام، به طور ناخودآگاه بخشی از مسئولیت را به عهده او گذاشته ام. پس خود او بیاید و وام را پرداخت کند. 

اگر من در مدیریت کشور یا حتی زندگی ام، مدعی شوم که خدا مسیر را تعیین کرده، خب هم او بیاید و مسئولیت ناشی از تصمیمات من را بگیرد. 

 

خلاصه اینکه نگاه کنیم که وقتی پای خدا را وسط می کشیم، چقدر در واقع داریم از اشتباه ها یا مسئولیت هایمان فرار می کنیم و چقدر واقعا خدا را می بینیم.

 

پی نوشت: این حرفها به معنای نفی توکل و نگاه "و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی" نیست. تو اقدامی بکن، مسئولیتش را بپذیر و به خدا توکل کن بابت خیر بودن آن اقدام و نتیجه. خیر بودن و نه خوب و در صلح و آرامش و آشتی بودن.  

  • ۰۱/۰۴/۰۳
  • فاطمه امیرخانی

نظرات (۴)

یک سوال، خیر بودن یعنی چه؟ و چه تفاوتی با به نتیجه رسیدن دارد؟ اساس زندگی یک فرد که بر مبنای دین زندگی می‌کند چیست و قرار است به چه نقطه‌ای برسد؟

 

فکر می‌کنم از منظر دینی بخش زیادی از مسئولیت واقعا به شانه خدا هست، در تعابیری نظیر الله ولی الذین آمنو، یخرجهم من الظلمات الی نور هم می‌گوید خدا آن‌ها را خارج می‌کند. یا می‌گوید یهدی من یشا! هر کس را بخواهد هدایت می‌کند!

 

و یک سوال دیگر:‌ از ولکن الله رمی چطور نتیجه می‌گیرید بخش خیر به عهده خداست؟ ظاهر آیه دقیقا مخالف این است، نگفته خیر بودن تیر به دست خداست، گفته خود تیراندازی به دست خداست!

 

و در نهایت چه به خدا باور داشته باشیم یا نداشته باشیم بخش زیادی از اتفاقات در کنترل ما نیست، مثلا آیا شما واقعا مادرتان را انتخاب کردید؟ البته این به این معنی است که کسی که مادر ناسازگار دارد (از منظر دینی آن طور که من فهمیده‌ام چون خدا حکیم است) پس توان کنترل مادر ناسازگار را هم بالقوه دارد و باید در این زمینه رشد کند.

 

و آخرین سوال! این اختلاف چقدر است؟ بررسی در کجا و چه زمانی انجام شده؟

پاسخ:
صادقانه خودم هم درگیر همین پرسشها هستم و جواب قطعی ندارم.
نیاز به تامل و گفتگو دارد.
  • دامنه ← دارابی
  • با سلام و احترام

    بدون اغراق عرض کنم آموزنده نوشته‌اید. شما بزرگوار و محترم، مفاهیم اخلاقی و دینی را با استخدام به‌جای آن، بسیار درخشان می‌کنید. از شما که گویا سِمت استادی هم در دانشگاه یا آموزشگاه دارید، می‌آموزم.

    با آرزوی دوام کار و سلامتی مستدام

    پاسخ:
    سلام و ادب
    بزرگوارید
    قطعا نظر لطف شماست
    سپاسگزارم

    لقلقه زبان با باور قلبی تومنی صنار تفاوت دارد 

    پاسخ:
    البته 

    بطری شیر یک لیتری که خیلی راحت از فروشگاه تا خونه میارید رو بگیرید تو دست‌تون، و تا جلوی صورت‌تون بیارید بالا، طوری که آرنج‌تون خم نشه. چند ثانیه می‌تونید نگهش دارید؟

    من خیلی دیر اینو فهمیدم که: خیلی کوتاه. 

     

    ناتوانی‌های آدم زیر کارهای روزانه که توانش رو داره، مخفی میشه. و در مورد ظرفیت روانی هم همینطوره. فکر می‌کنی چون اعصابت میتونه گریه‌های یه بچه رو هندل کنه، پس برای چیزهای بدتر ازین هم آماده‌ای. ولی نیستی‌. آدمی که نخواد از حیطه چیزهایی که میتونه هندل کنه بیرون بیاد، نمیتونه بفهمه برای چه چیزهایی آماده نیست.

    چون از پنج صبح تا پنج عصر داره تو یه شهر شلوغ و آلوده دست و پا میزنه برای پول درآوردن، فکر می‌کنه چیزی که روی دوشش داره تحمل می‌کنه انقدری هست که جا برای چیز دیگه باقی نمونه. اما دنیای فیزیکی، به برداشت ما از سختی اهمیت نمیده‌. مثل اینه که قلکت رو بشکونی و بری مغازه چیزی که دوست داری بخری، و ببینی اون قیمت‌هایی که اونجا هست اصلا با قلک جمع‌شدنی نیست، و باید کار دیگه‌ای میکردی یا برنامه‌ای دیگه‌ای میریختی. 

     

    تو یه مملکت که میلیون‌ها نفر خودشون رو به خاطر سختی‌های روزگار، از جنگیدن برای اهداف بزرگ معاف کرده‌اند، اهداف بزرگ همواره در حد فانتزی باقی میمونه.

    فرض کنیم کل ایران شنونده من بودند، و من پشت تریبون بودم. چیزی که می‌گفتم این بود: 

     

    سرمایه‌دارهای شما رفته‌اند، و طبقه متوسطی وجود نداره، یا اگه باقی مونده باشه دشمن شماست. پس خود شمایی که زیر خط فقرید تنها کسی هستید که برای تغییر آینده باقی مونده. حالا اگه مایلید بگید «گرفتارم».

     

     

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی