حوالی ظهر پنجشنبه 7 تیر است. روی کاناپه نشسته ام. روبه رویم پنجره است. دقیقا در حالی که دارم این متن را می نویسم صدای هایده از گوشی ام می آید. "سبوی ما شکسته، در میکده بسته". پنجره پذیرایی و آشپزخانه که باز باشد، هوای خانه خیلی متبوع می شود. درخت چناری جلوی پنجره مان داریم که باد هی خمش می کند. هی خمش می کند.
راستش حرف خاصی برای زدن ندارم. دلم میخواست این انقباض ماهیچههای سرم را یک جایی مکتوب کنم. -انقباض که مکتوب نمی شود.-
ماجرا جالب شده، نه؟ فردا انتخابات است. پزشکیان/جلیلی رای می آورد. پسون فردا که می شود یکشنبه، من روی کاناپه رو به روی پنجره می نشینم. در حالی که هایده از توی گوشی ام می خواند "همه به جرم مستی، سر دار ملامت" و باد همچنان درخت چنار را خم می کند. بعد برایتان می نویسم که هنوز هم حرف خاصی برای گفتن ندارم.
کتاب و دفترمان به پاست، کار و زندگی مان هم ادامه دارد.
- ۰۳/۰۴/۰۷
کاش