محاکات

این چنین ساکنِ روان که منم

محاکات

این چنین ساکنِ روان که منم

  • ۰
  • ۰

اتو رنک، روانکاو هم دوره با فروید، در کتاب خود به نام "ضربه تولد" جدایی نوزاد از محیط امن رحم و حمایت دائمی مادر را اولین تجربه اضطراب‌زای نوع بشر می‌داند و پایه‌ی نوروسیس یا نِورُز(neurosis) را در همین تجربه جستجو می‌کند.

بله، ضربه تولد اولین تجربه جدایی برای نوزاد است. اما نه پایه‌ی اضطراب‌های بعدی. چرا که اساسا فرایند رشد انسان، در هم تنیده با جدایی‌هاست. جدایی از رحم، جدایی از شیر، جدایی از آغوش شبانه مادر، جدایی از خانه، جدایی از دوست و... چه کسی اگر دست خودش باشد حاضر است تمام هستی‌اش را، سینه‌ی گرم و با مهر مادر را، وقتی نزدیک دو سال دارد، از خود جدا کند؟ اما این فرایند ظاهرا طبیعی رشد، گویا آغازیست برای تاب آوری انسان که یاد بگیرد چطور با جدایی‌ها مواجه شود و آن را عمیقا "لمس" کند.

انسان اساسا سوگوار متولد می‌شود و سوگوار بزرگ می‌شود. و سوگواری عمیق تر می‌شود وقتی بدانیم "ما تنها سوگوارانِ تاریخ نیستیم. همه همراه ما هستند"

من ، امروز و در روز آخر کارگاه، پس از مدتها، غمِ از دست دادن آنچه دوستشان می‌داشتم را، بدون شرم به آغوش کشیدم، بوسیدم و بوییدم و به خاک سپردم.

 تمام :)

  • ۰۰/۰۹/۱۱
  • فاطمه امیرخانی

نظرات (۱)

تعبیر جالبی از غم بود، سپاس از به اشتراک‌گذاری‌اش

 

متن شما شعر قیصر را به ذهنم متبادر کرد،

سلامی صیمیمی‌تر از غم ندیدم / به اندازه غم تو را دوست دارم ...

 

اما مرا به یاد تعبیر دیگری هم انداخت، در مفاهیم دینی آمده که شر امری عدمی است. (از این‌جا به بعد تعبیر شخصی بنده است و نمی‌دانم دین تایید می‌کند یا نه!) یعنی هر چه از خیر و کمال دورتر می‌شویم شر بیش‌تر خواهد شد. حالا این انسان چطور اختیارش را ابراز می‌کرد اگر در کمال مطلق بود؟ بنابراین او در کمال مطلق چون خلا نداشت، حرکت نداشت و اختیار ابراز نمی‌شد. پس شر امری الزامی است، الزامی برای انسانی که در مسیر رشد و شدن قرار دارد.

 

چه ربطی به متن داشت؟

 

برخی چیزها از اول نیستند، مثلا انسان از اول بالغ نیست (هر چند به نظر خود این بی‌اختیاری هم دردناک است، کما این که خردسالان در جست‌وجوی رشد و بزرگ شدن‌اند تا بتوانند کارهایی بکنند و اختیارشان را ابراز کنند)، اما برخی موارد به او داده شده‌اند مانند امنیت مادر، حالا این از دست دادن یا به بیان دیگر گرفتار شر شدن دردآور است، اما بخاطر این که الزامی است در دیدی کلی‌تر موجب شعف و خوش‌حالی خواهد شد، (و اشاره به این موضوع که در جهان رحمانیت خدا جلوتر و پیش‌تر از غضب خداست و غضب از رحمانیت پیروی می‌کند) به این شرط که فرد در آن لحظه که گرفتار شر است دست‌هایش را سر زانویش بگذارد و به سمت کمال حرکت کند. (خیلی شعاری:)‌ )

 

طولانی شد! شاید به درد شما یا رهگذر دیگری خورد، هر چند که دقیق نیست و ایراداتی به نظر می‌رسد. مثل این که خدا که خیر مطلق است چرا فعلیت دارد و در سکون نیست، می‌شود جواب داد که صفت خالقیت موجب این حرکت است و امثالهم، خلاصه که ناقص است و زیاد دقیق نیست ...

پاسخ:
خیلی ممنون از اینکه خواندید و نظر دادید
متوجه مطلبی که فرمودید شدم، اما راستش مطمئن نیستم درباره غم در این دنیا چیزی از جنس شر عدمی و عامل رشد باشد، یا یک موهبت اعطایی است برای بنده در دنیا. یعنی اصل آسایش و فرح است و غم عدم، یا اصل غم است و شادی برای سرگرمی انسان. چون "انما المال و البنون زینه الحیاه الدنیا" ولی مثلا " انا خلقنا الانسان فی کبد".
من هم نمی‌دانم، حدسم را گفتم. خدا داند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی