در تفسیر آقای جوادی آملی بحثی شنیدم درباره دو واژه "اعتدال" و "عدالت"؛ مختصر بگویم که ایشان نظرشان بر این بود که در اسلام چیزی به نام اعتدال نداریم. به معنای میانگین و وسط چیزی. بلکه عدالت داریم که برای آن مبنای مشخص(از قرآن و سنت) وجود دارد. یعنی میتواند فکر یا عملی در اعتدال باشد ولی از عدالت به دور باشد. یا از آن سو عملی عادلانه باشد ولی از اعتدال و وسط فاصله داشته باشد.
این نگاه در نقد به علم امروزی برای من جای تامل داشت. در علم روانشناسی به طور خاص، با تعاریف و چارچوببندی سعی در به اعتدال رساندن یا اصطلاحاً نرمالایز کردن داریم. تعریف اختلالها، تعریف هوش، تعریف سلامت روان و...
بگذارید یک مثال بزنم. به صورت نرمال افراد باید بتوانند مقاطع تحصیلی مدرسه را پشت سر بگذارند. اگر کسی نتواند، از نُرم خارج است و به مشاور ارجاع داده میشود و باید بررسی شود.
یا در نمونهای عینی، امروز دیدم دوستم در مواجهه با فرزند کوچکش که با دیدن افراد غریبه چشمهایش را میبندد، شروع به توضیح میکند که او خجالتی است. و از من میپرسد چه باید بکند تا این رفتارش را کنار بگذارد و "نرمال" بشود. چه کسی گفته اینکه کودکی مودب سلام میکند نرمال است و باید همه شبیه او شوند؟ چرا با چارچوب متوسط، اعتدال، نرمال و این قبیل اصطلاحها، کار بشر را سخت و محدود کردهاند؟
راه مواجهه با انسان، پذیرش اوست؛ به همان صورتی که هست و آنچه اشتباه است در انسان و نیاز به اصلاح دارد، تنها بیعدالتی است.
خلاصه بگویم، در برخورد با خودتان و فرزندان و اطرافیانتان معیار اعتدال و نرمال را کنار بگذارید. قرار نیست همگی شبیه خطکش از پیش تعریف شده باشیم. شاید بستن چشم جلوی غریبهها چیز خاصی نباشد. یا اینکه کسی مدرسهاش را نتواند تمام کند. ملاک تصمیم، عدالت(و اسلام) است.
- ۰۰/۰۷/۲۰
سلام.
عمیقاً موافقم...