ماجرای حر، برای من معنای دیگری میدهد.
باروتها روی هم جمع میشود و جرقهای و انفجار. در نگاه من، هدایت شبیه انفجار است. باروت میخواهد و جرقه. ادبِ آن روز حر، فقط جرقه بود.
حر در زندگیاش مودب بود، باروتهایش را از قبل روی هم چیده بود. که یک نگاه، او را به انفجار هدایت رساند. کملطفی است اگر فقط یکی دو جملهی آن روز را ملاک هدایتش بگذاریم. ادب، یک فعلِ ظاهری نیست. یک حالِ باطنی است. چیزی شبیه خضوع. که حضرت رضا میگوید ادب نتیجه تحمل سختی است.
حر، حالِ ادب داشت. و هدایت شد :)
- ۰۰/۰۵/۲۵