پرداختن به مسئله ازدواج نکردن آدمها در جمع های مختلف، بیشتر از اینکه یک همّ و دغدغه جدی در این باره را نشان بدهد، حاکی از یک جور ترحم و نگرانی است. در هفته های گذشته، تصمیم گرفتم بنشینم و فکر کنم که دقیقا مسئله چیست، کجا باید دنبال راه حل گشت و چطور راه حل را باید پیاده کرد. چند روز پیش دوستم آمد و گفت پیشنهاداتت را مکتوب کن و به سازمان تبلیغات یا وزارت جوانان تحویل بده. جواب دادم کار اگر به دست آنها بیفتد، یک اپلیکیشن زوج یاب تولید می کنند و اول چند ده هزار نفر اطلاعاتشان را وارد می کنند و بعد از چند سال رغبت به آن کمتر می شود و نهایتا از رده خارج می شود. هر گونه اقدام تجویز گونه برای مسائل جامعه، در این سال ها به گل نشسته است. باید چاره را در خود مردم جستجو کرد.
امروز همان دوستم زنگ زد و گفت دیدی گفتی؟! سازمان تبلیغات از اپلیکیشن همدم رونمایی کرده که قرار است آدمها را به هم معرفی کند. لبخند زدم. آیا چاره کار اپلیکیشن همدم است؟ واقعا نمی دانم. اما آنچه به ذهنم می رسد را می نویسم.
پیش از انقلاب، هر گروه و قشری از مردم شیوه خاصی برای یافتن همسر داشتند. گروهی دختر/پسرهای همسایه را دید می زدند و آش می بردند، گروهی دوست می شدند، گروهی در مراسم ها و مجالس توسط مادر و پدرها پسندیده می شدند و گروهی هم (که من حدس می زنم گروه های نزدیک به قدرت مانند تاجران، روحانیون و دربار بیشتر این روال را پیش می گرفتند) به سبب آشنایی های خانوادگی به هم معرفی می شدند. دختر حاج آقا فلانی عروس آن حاجی بازاری میشد.
پس از انقلاب اما به خاطر تغییر ایدئولوژیک، حاکمان که تا آن زمان خرده فرهنگ خود را مناسب یافته بودند، به رواج آن پرداختند و البته پشتوانه دینی زیادی هم برای آن وجود داشت. اما سبک معرفی کردن و خواستگاری رفتن، فقط برای همان خرده فرهنگ جواب میداد. نتیجه تحمیل آن سبک، این شد که دختران و پسران تفکیک شدند و آن طور که من از متولدین دهه 60 شنیده ام، حتی اگر کسی از جنس متفاوت خود بدش بیاید و متنفر باشد، مقبول تر است. قوانین و ارزشها توسط مردم درونی شد و چارچوب های سخت گیرانه بر بیشتر خرده فرهنگ ها مسلط شد.
نتیجه چه شد؟
مدلی که مذهبی ها برای ازدواج ترسیم و تشویق می کردند به چند دلیل پاسخگو نیست.
اول نتیجه ازدواج هایی که مبتنی بر آشنایی های کوتاه خواستگاری است، اگر نگوییم خوب نبود، اما حداقل عالی هم نبود. معرفی کردن با توجه به شرایط خانواده، با این که هنوز برای نیاز گروهی که بالاتر اشاره کردم پاسخگوست، اما برای عده زیادی دردی دوا نمی کند و میزان تجرد قطعی سال به سال در جامعه بیشتر می شود که این به تنهایی عواقب جدی زیادی دارد.
دوم حق زیادی به خانواده می دهد در حالیکه مسئولیتی را متوجه انان نمی کند. در این مدل خانواده نقش زیادی در ازدواج فرزندانشان دارند ولی هیچ سهمی از مسئولیت عواقب آن را به عهده نمی گیرند. چه ازدواجی بشود و مشکلات داشته باشد، چه به خاطر نظر خانواده ازدواجی نشود. در صورتی که باید این مسئولیت تماما متوجه خود طرفین باشد.
سوم از طرف دیگر پای خانواده را از تصمیمات و خواست های منطقی جوانان بیرون کشید و در نتیجه اگر کسی از کسی خوشش بیاید و بخواهد با او رفت و آمد جدی برای آشنایی داشته باشد، نمی تواند با خانواده صریح و راحت مطرح کند و از آنها حمایت بطلبد. چه پیش می آید؟ دوستی هایی که افراد در آن احساس تعهد انسانی نمی کنند. چون کسی که نمی داند، چند روز با این می گذرانیم و نشد، دعوا می کنیم و می رویم.
مسئله ای که درباره آن صحبت می کنم، به نظرم یک چالش همگانیست. از ما مذهبی ها گرفته، تا آن هایی که پایبند نیستند، ازدواجشان به مشکل خورده و همه می نالند. هیچ کس هم نمی داند چه کار باید بکند و فرد مناسبش را کجا باید پیدا کند. (مادری به منزل ما زنگ زده با بغض که خسته شدم و به امام رضا توسل کردم شماره شما رو خانم فلانی داد و تو رو خدا کمکی کنید تا پسرم سر و سامان بگیرد. از حال استیصال آن مادر دلم ریش شد)
به مدل و سبک جدیدی باید فکر کرد. طبیعتا نیازمند فقهاییم که بیایند و شریعت را بازگو کنند. آنچه می دانم این است که در کشور ما دنیای دختر و پسرها چنان تفکیک شده که تا بیایند به خودشان بجنبند که چه پسر/دختری می خواهند و کجا می توانند پیدایش کنند، شده سی ساله شان. آموزش پیش از دانشگاه، ارتباط هایی با آگاهی خانواده پیش و پس از دانشگاه، رواج پیشنهاد دادن دختر و خانواده اش به پسر و ... ایده های خامی است که می شود به آنها فکر کرد و برایشان برنامه ریخت.
آیا اپلیکیشن همدم (یا چنین کارهایی) می تواند این مدل جدید باشد؟ هنوز نمی دانیم. اگر بخواهد در زمین بازی معیوب فعلی توپ بزند، احتمال زیاد نه. کار را از دست مردم گرفتن و با منت دوباره به خودشان سپردن، راهگشا نیست. به خصوص که بابت آن مجبور باشند پولی پرداخت کنند.
- ۰۰/۰۴/۲۳
تازه این چالشهای مشترک است. بعضی (که شاید اکثریت باشند) چالشهای به ظاهر مسخره ولی جدیای دارند که سدّ اول است! مثلاً پسری که با پدر خود بر سر تصمیمهای زندگی دعوا دارد، دختری که از تعیین تکلیفهای مادرش به ستوه آمده، فرزندی که میداند خانواده چیزی در چنته ندارد که خرج عروسی/جهیزیه/خانه بچهاش کند. حال چه میشود؟ آن که در این سطوح اولیه درگیر است چنان پر میشود که فقط میخواهد به هر طریقی شده بریزد بیرون. همین میشود که دیگر در لایه انتخاب و تعامل، آرامش خاطر کسی که فاقد این چالشهاست را ندارد. آدمهای بیچالش که حکایتشان همین بود که نوشتید، این ها که من گفتم که واویلا.
خداوند به ما رحم کند.